-
با سلامی به سرسبزی باغ آرزوهایتان
یکشنبه 25 مردادماه سال 1388 20:34
با سلامی به سرسبزی باغ آرزوهایتان تنها کسی که در زندگی مرا شاد می کند کسی است که به من می گوید: تو مرا شاد می کنی . ای همه من! وقتی تو آمدی دلم به رویت خندید!اندوه تنهاییم در زلال چشمه های نگاهت خود راشست و سِحر جادوی حضورت مرا به یادم آورد . تورا وقتی یافتم که همه حجره های دلم به عطر نام تو معطر شدند و نفس نفس ،...
-
همه چیز در راه عشق بی چشمداشت پاداشی
چهارشنبه 7 مردادماه سال 1388 20:39
به من می گفت آنقدر دوستت دارم که اگر بگویی بمیر می میرم . . . باورم نمی شد . . . فقط برای یک امتحان ساده به او گفتم بمیر . . . سال هاست که در تنهایی پژمرده ام کاش امتحانش نمی کردم.
-
شایداین جمعه بیایدشاید.....
چهارشنبه 7 مردادماه سال 1388 20:35
وقتی آموزگارگفت عشق چندبخشه باخوشحالی دستموبالا بردم وگفتم یه بخشه. ولی وقتی توروشناختم،فهمیدم که سه بخشه: ۱-عطش دیدن تو......... ۲-اندوه بی تو بودن.......... ۳-شوق بی توبودن............. هرگز نمیرد آن که دلش زنده شدبه عشق . . . . من اگرروح پریشان دارم من اگرغصه فراوان دارم به تن زندگی ام زخم فراوان دارم گله ازبازی...
-
او کـــه تــــنــهـا کـــــســــــم بـــــــــود حـــــــــــال
سهشنبه 6 مردادماه سال 1388 12:28
او کـــه تــــنــهـا کـــــســــــم بـــــــــود حـــــــــــال کــــــــــــــجـــــــــــــــــــا آمد اما بی صدا خندید و رفت ... لحظه ای در کلبه ام تابید و رفت آمد از خاک زمین اما چه زود ... دامن از خاک زمین برچید و رفت دیده از چشمان من پنهان نمود ... از نگاهم رازها فهمید و رفت گفتم اینجا روزنی از عشق نیست ......
-
عشق
سهشنبه 6 مردادماه سال 1388 12:18
View Raw Image " jquery1209317873228="14"> چند روزه که ازت خبر ندارم نمیدونم کجای قصه موندی نمی دونم تو در چه حالی اما منو به مرز بی کسی رسوندی خدا کنه یادت نرفته باشه اون همه عشق و اون همه خاطره با هم دیگه روزای خوبی داشتیم حیفه که اون لحظه ها یادت بره چند روزه که ازت خبر ندارم نمیدونم کجای قصه موندی ولی بدون یادم...
-
دوستت دارم
جمعه 2 مردادماه سال 1388 20:34
دوستت دارم
-
فقط در حد یک لبخند
جمعه 2 مردادماه سال 1388 20:32
فقط در حد یک لبخند لبت و قسمت من کن اگه خورشید من نیستی بیا و شمع و روشن کن تمنای شرابم نیست یه جرعه آب شریکم باش کنار چشمه ی رویا یه لحظه خواب شریکم باش
-
آری دوست عزیز :
چهارشنبه 31 تیرماه سال 1388 11:09
آری دوست عزیز : تو در گورستان تاریک زمین دم مسیحای پاک را دمیدی آری دوست عزیز : تو خود مانند پروانه گرد این شمع سوزان و حریص زمین سوختی و ساختی تا به من ، تنها به من بیاموزی که : آری ، آری زندگی زیباست زندگی آتشگهی دیرینه پابرجاست
-
عشق و دیگر هیچ
چهارشنبه 31 تیرماه سال 1388 11:08
عشق و دیگر هیچ آخرین جام آخرین جام را می خورم به سلامتی پیوندی که از هم گسست، تنهایی ما دونفر، اندوه من. همیشه خواهم خورد به سلامتی لبانی که دروغ گفتند، چشمانی که چون گور سرد بودند، دنیایی بی رحم و خشن، و نجات بخشی که در خواب است.
-
عشق و دیگر هیچ
چهارشنبه 31 تیرماه سال 1388 11:05
عشق و دیگر هیچ دستانم پشت شالم... دستانم پشت شالم گره خورده در هم امشب چرا چنین رنگم پریده است؟ شرابی تلخ از اندوهی بی پایان به او خوراندم می توانم فراموشش کنم ؟ تلو تلو خوران بیرون رفت با گردی از اندوه بر چهره. دیوانه وار پشت سرش دویدم از پله ها پایین رفتم. وارد کوچه شدم فریاد زدم:« شوخی بود باور کن! از پیش من نرو ....
-
دعا
چهارشنبه 24 تیرماه سال 1388 12:30
برایت دعا میکنم که ای کاش خدا از تو بگیرد هر آنچه را که خدا را از تو میگیرد. دلم برات خیلی تنگ شده دیونه عزیزم اصلاً تحمل قهر کردن باتو را ندارم، تصور اینکه یه روزی بدون تو زندگی کنم برام غیر ممکنه خیلی خیلی دوستت دارم.
-
خدا
چهارشنبه 24 تیرماه سال 1388 12:18
من گـنه کار و اسـیرم ای خـدا مهـر تـو شد دستگیرم ای خـدا قلب من باشد پریشـان و سیــاه روشن است از تو ضمیرم ای خـدا من فقط بـر درگهت دارم امیــد لطف کن بر من ،که گَردم رو سفید تـورهـایم کن زِهَــر آلـودگی ای کلامت مایــه نـور و نـوید لطف تو باشد ، کنم از خود سفـر ذکر تو گویم به هر صبح و سحـر ای خـدا ! آرام کن جـان مـرا...