با سلامی به سرسبزی باغ آرزوهایتان

با سلامی به سرسبزی باغ آرزوهایتان

 

بهترین و جدیدترین خدمات وبلاگ نویسان جوان www.bahar-20.com

 

تنها کسی که در زندگی مرا شاد می کند

 

 کسی است که به من می گوید: تو مرا شاد می کنی.

 

 

 

 

ای همه من

 

 

ای همه من! وقتی تو آمدی دلم به رویت خندید!اندوه تنهاییم در زلال چشمه های نگاهت خود راشست و سِحر جادوی حضورت مرا به یادم آورد . تورا وقتی یافتم که همه حجره های دلم به عطر نام تو معطر شدند و نفس نفس ، حضورت را با دم و بازدم حس میکردم و به خاطرِت جان می سپردم ! تو در شبستان خیالم نازل شدی ! طعم دعاهای اجابت شده ام بودی ، اولِ روشنی و آغاز تَبَم بودی .. از پشت پرده لرزان اشکهایم دیدی که قابل بودم پس به حریم خلوتم پا گذاشتی !

ای همه من ! وقتی تو آمدی روی حریر برف تازهِء بر زمین نشسته پا گذاشتم تا از چشمهای تَرَم به شوق دیدارت گل ببارم ! دیدی که کبوترهای حرم دل ، چه معصومند و بر سر هر سفره ای که به سخاوت گشوده باشند ، بی دعوت می نشینند و یقین دارند میزبان عاشق است و من عشق را می شناختم ! همان حسِ تازهِ رسیدن ، که بی تابِ بخشش بود ! همان نوازشی که بر سر شاخه های لختِ درختان ، جاپای جوانه های مشتاق رویش را لمس میکرد . همان عطر آشنایی که دل زمستان را گرم میکرد.

ای همه من ! وقتی تو آمدی ، دیدی که من عاشقم ! فریاد میزنم و کوچه های برفی را از خواب بیدار میکنم . میخواهم به دلکوبه های من گوش بسپارند و همراه من چرخ بزنند، همهء آوازهای خفته در رگ درختان خوابزده !

ای همه من ! کجا می گریزید؟! عشق سهم ماست ! این دست را هر جا به سمتت جاودانگی را پیشکش میکند بگیر و رها مکن !

ای همه من ! وقتی که تنهایی مجالی شد تا تو را بیابم ، وقتی سکوت شبانه ام فرصتی شد تا صدای قدمهای نورانی ات را بشنوم ، وقتی دور از های و هوی مشغله ها بر قلبم فرود آمدی ، از آن پس دریافتم که زندگی خط فاصله ای است از اینجا تا ابدیت ، لحظه ها کوتاه نیستند و هر لحظه با حضور عشق عمری به بلندای عمر زمینیان دارد و قدرتی به عظمت خواستن و توانستن !

پس از آن روز دریافتم که سخت ، سخت نیست اگر تو نرم باشی ! و هرگز سختی نمیتواند بر نرمی غلبه کند . دریافتم که عشق نرم است و میتواند بر هر کینه و عداوتی غلبه کند . مهربانی ، نرم است و میتواند خشونت را مغلوب کند . صبوری نرم است و میتواند بر رنج پیروز شود .

 

ای دوست

عاشق شو

گویا هرگز کسی دلت را نشکسته!

 و زندگی کن گویا بهشت اینجاست...

همه چیز در راه عشق بی چشمداشت پاداشی

به من می گفت آنقدر دوستت دارم که اگر بگویی بمیر می میرم . . . باورم نمی شد . . . فقط برای یک امتحان ساده به او گفتم بمیر . . . سال هاست که در تنهایی پژمرده ام کاش امتحانش نمی کردم.  

با تو متولد شدم

شایداین جمعه بیایدشاید.....

وقتی آموزگارگفت عشق چندبخشه

 باخوشحالی دستموبالا بردم وگفتم یه بخشه.

ولی وقتی توروشناختم،فهمیدم که سه بخشه:

۱-عطش دیدن تو.........

۲-اندوه بی تو بودن..........

۳-شوق بی توبودن.............

هرگز نمیرد آن که دلش زنده شدبه عشق

.

.

.

.

من اگرروح پریشان دارم                         

 من اگرغصه فراوان دارم

به تن زندگی ام زخم فراوان دارم

گله ازبازی دوران دارم

به دوستی تو ایمان دارم

 

"ز"عزیزم به پهنای آسمان بی کران وبه ماندگاری ستارگان دوستت دارم..........

امیدوارم تموم اونایی که درگیر دادن امتحاناتن موفق بشن وبه آینده ای که می خوان برسن

هیچ وقت فراموش نکن راز موفقیت تو در توکل به خدا پنهان شده پس باذکر مولاعلی  درس خوندنت رو آغاز کن

او کـــه تــــنــهـا کـــــســــــم بـــــــــود حـــــــــــال

او کـــه تــــنــهـا کـــــســــــم بـــــــــود حـــــــــــال کــــــــــــــجـــــــــــــــــــا 

آمد اما بی صدا خندید و رفت ... لحظه ای در کلبه ام تابید و رفت

آمد از خاک زمین اما چه زود ... دامن از خاک زمین برچید و رفت

دیده از چشمان من پنهان نمود ... از نگاهم رازها فهمید و رفت

گفتم اینجا روزنی از عشق نیست ... پیکرش از حرف من لرزید و رفت

گفتم از چشمت بیفشان قطره ای ... ناگهان چون چشمه ای جوشید و رفت

گفتمش من را مبر از خاطرت ... خاطراتش را به من بخشید و رفت

عشق

View Raw Image" jquery1209317873228="14">

   چند روزه که ازت خبر ندارم  

        

                                             نمیدونم کجای قصه موندی

                 نمی دونم تو در چه حالی اما

                                           منو به مرز بی کسی رسوندی

                  خدا کنه یادت نرفته باشه

                                          اون همه عشق و اون همه خاطره

                 با هم دیگه روزای خوبی داشتیم

                                           حیفه که اون لحظه ها یادت بره

                چند روزه که ازت خبر ندارم

                                            نمیدونم کجای قصه موندی

                ولی بدون یادم نمیره هرگز

                                           عهدی رو که با چشمای تو بستم

فقط در حد یک لبخند

فقط در حد یک لبخند لبت و قسمت من کن

 

اگه خورشید من نیستی بیا و شمع و

روشن کن

 

تمنای شرابم نیست یه جرعه آب شریکم

باش

 

کنار چشمه ی رویا یه لحظه خواب شریکم

باش